نمایش نتایج: از 1 به 10 از 10

موضوع: یه دختر عاشق و سردرگم

1345
  1. بالا | پست 1

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Oct 2015
    شماره عضویت
    22989
    نوشته ها
    23
    تشکـر
    4
    تشکر شده 11 بار در 7 پست
    میزان امتیاز
    0

    یه دختر عاشق و سردرگم

    سلام ..
    راستش شاید خیلی خنده دار باشه اگه بگم با ی خواب عاشق شدم..خوابایی که همش مربوط به ی نفر بود..معلمم..مردی که از نظر همه دوستام نمونه یه مرد خیلی خوبه.حتی بار ها گفتن که ارزوشونه که همسر اینده شون مثل ایشون باشه..شاید ی مقدار طولانی بشه ولی واقعا دلم میخواد برای یه نفر تعریف کنم شاید بالاخره بکی بتونه کمکم کنه خیلی اشفته ام..ایشون رو تقریبا یک ساله که میشناسم وقتی ایشون کلاس کمک درسی برامون برگزار میکردند تنها کسی ک ب کلاسشون نمیرفته من بودم واسه همینم ایشون زیاد خوب منو نمیشناخت تا عید انسال که توی تعطیلات عید براساس اتفاقاتی باهاشون برخورد نزدیک داشتم احساس میکردم ک مشتاقند ک با من حرف بزنند ولی من اهمیتی نمیدادم..
    تا این ک من برای گرفتن کلاس خصوصی ب هنرا چندتا از دوستام ارتبازم با ایشون بیشتر شد به حدی رسید که سرکلاس های خصوصی که خودم با ایشون داشتم زمانی صرف صحبت از علایق مشترکمون میشد اون موقع چندان برام اهمیتی نداشت بعد از ی مدت اونقدر به من توجه میکردند ک دویتام بعد از کلاس ب تبکه میگفتند که کی شیرینی شما دوتا رو مبخوریم گذشت تا روز کنکور..
    ایشون همون شب ب من پیام داد که کنکور چطور بوده و ی سری صحبت های جزیی کرد دوباره طی همون هفته از من پرسید ک امسال میرم دانسگاه یا نه وفتی گفتم نا چرا پرسیدید سریع مسیله رو پیچوند
    تا این ک ی مقدار ارتباطمون کم شد و محدود ب مشاوره درسی شد بعد قرار شد من ب کلاس هاشون برم از وقتی ب کلاس هاش میرفتم همش حس میکردم ک ب من خیده شده طوری که انگار بقیه هم فهمیده بودن و نگاه های بچه ها متعجب بود وقتی ب مشکل درسی برخوردم خیلی سریع برام مشاور پیدا کرد و با این خودمم میتونستم با مشاور هماهنگ کنم ولی بازم خودش برام هماهنگ کرد و حتی چندبار تا به حالازم پرسیده ک مشاورم چجوره و اوضاع درسی و...
    حتی ی مدت ک کلاس هاش نمیرفتم ب طور غیر مستقیم اشاره میکرد ک سرکلاس هاش شرکت کنم تا دفعه اخر ک صریح گفت ب کلاس هاش برم ک بعد از اون دیگ مث قبل سرکلاس هاش بهم نگاه نمیکرد انگار رفتارش عادی تر شده بود و منم ناراحت از این ک نکنه دیگ دوسم نداره...دیر فهمیدم که عاشقش شدم...عاشق نجابت و حمایت و مهربونیش...عاشق وجودش ...ولی نمیدونم چکار کنم دارم دبونه میشم
    اگ بهش بگم که دوسش دارم شاید ازم متنفر بشه و اگ نگم هم دق میکنم اصن مطمین نیستم که دوسم داره یا نه شاید فقط ی دلسوزی معلم باشه
    این اقا 28 سالشه و من 19
    استرس و نگرانی داره دیونم میکنه واقعت دوسش دارم چکار کنم

  2. بالا | پست 2

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Oct 2015
    شماره عضویت
    22989
    نوشته ها
    23
    تشکـر
    4
    تشکر شده 11 بار در 7 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : یه دختر عاشق و سردرگم

    ببخشید بخاطر غلط املایی هام هم دارم ب گوشی تایپ میکنم هم حالم خیلی بده

  3. بالا | پست 3

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Sep 2015
    شماره عضویت
    22424
    نوشته ها
    61
    تشکـر
    34
    تشکر شده 36 بار در 23 پست
    میزان امتیاز
    9

    پاسخ : یه دختر عاشق و سردرگم

    ادمای خوب آدم رو جذب میکنن.زن یا مرد
    اگه واقعا شما رو بخوان میان خواستگاری.
    این جور چیزا یه جور حس وابستگیه و جذب ناشی از اختلاط و هم صحبتی بین دو جنس مخالف هست.اخلاق و رفتار خوب هم چند برابرش میکنه.
    بهتر زیاد فکرشو نکنین چون بعدا دچار سرخوردگی و یاس میشین.اگه به خیرتون باشه میان خواستگاری وگرنه بدرد شما نمیخورن.
    چون ممکنه دخترای دیگه هم مثل شما دنبال این مرد باشن.کلا فکر همه جا رو بکنین.
    ویرایش توسط Tiger : 10-14-2015 در ساعت 07:47 AM

  4. 3 کاربران زیر از Tiger بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  5. بالا | پست 4

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Oct 2015
    شماره عضویت
    22989
    نوشته ها
    23
    تشکـر
    4
    تشکر شده 11 بار در 7 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : یه دختر عاشق و سردرگم

    راستش این احساس خیلی عذابم میده طوری که نمیتونم درس بخونم ب نظرتون این ک دیگ ب کلاس هاش ترم و ارتباطم رو باهاش قطع کنم کار درستیه چون بعید میدونم ازم خواستگاری کنند

  6. بالا | پست 5

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Sep 2015
    شماره عضویت
    21772
    نوشته ها
    56
    تشکـر
    12
    تشکر شده 84 بار در 39 پست
    میزان امتیاز
    9

    پاسخ : یه دختر عاشق و سردرگم

    سلام هر انسانی یک سری نیازهایی داره که این نیازها درجه بندی میشن. نیازهای درجه اول شامل خوردن، خوابیدن و ارتباط زناشویی هستند. یعنی اگر یک انسان شریف و بسیار مودب چند روز گرسنه باشه و پولی برای خرید غذا نداشته باشه به احتمال زیاد دزدی خواهد کرد و کسی هم او را سرزنش نمی کند . اگر یک انسان مودب که پاهاش رو جلو کسی دراز نمی کنه 72 ساعت نخوانیده باشه جلو جمع روی زمین ولو میشه و کسی برای اینجور خوابیدن ایراد نمی گیره چون تا حدی کنترل انسان در این شرایط مشکله. همین انسان شریف و مودب اگه نیاز زناشویی خودش رو ارضائ نکرده باشه، مطمئنا در خلوتها پا را از حریم فراتر خواهد گذاشت. پس مراقب باشید. اگر ایشان به شما چراغ سبز نشون داده و برای خواستگاری اقدامی نکرده منظورش لذت بردن از مصاحبت با شما بوده و اگه شما اعلام علاقمندی بکنید ممکنه نتونه خودش رو کنترل کنه و عملا وارد ارتباط با شما بشه. لطفا خودتون رو کنترل کنید و سعی کنید به ایشان فکر نکنید. اگر قصد ازدواج داشته باشه مطمئنا با اعلام دوستی از طرف شما به تردید خواهد افتاد. چون مردها دوست ندارند با کسی ازدواج کنند که به انها اظهار علاقه می کند چون می ترسند به دیگری هم اظهار علاقه کرده باشد. من در اطرافم آدمهای مودبی را سراغ دارم با مدرک کارشناسی ارشد مهندسی مکانیک از دانشگاههای معتبر که به دلیل تاخیر در ازدواجشان خود ارضایی می کنند تا این میل سبب ابروریزی آنها نشود و یا نخواهند زودتر از عرف اجتماع ازدواج کنند که از ظاهر مودب و موقرشان چیزی کم نشود.

  7. 6 کاربران زیر از شکیب بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  8. بالا | پست 6

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Oct 2015
    شماره عضویت
    22989
    نوشته ها
    23
    تشکـر
    4
    تشکر شده 11 بار در 7 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : یه دختر عاشق و سردرگم

    واقعا ممنونم واقعا ب این قسمت قضیه فکر نکرده بودم ممنونم از راهنماییتون

  9. بالا | پست 7

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Oct 2015
    شماره عضویت
    22989
    نوشته ها
    23
    تشکـر
    4
    تشکر شده 11 بار در 7 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : یه دختر عاشق و سردرگم

    سلام میدونم که قبلا جواب این مشکل رو گرفتم و باید فراموشش میکردم
    ولی واقعا نتونستم سه هفته پیش تحملمو از دست دادم و پیش دلم کم اوردم و ب استادم گفتم ک بهش احساسی دارم ک شاید از نظر اون بچگانه و احمقانه باشه ولی منو داره ازار میده با تعجب گفت احساس! دیگ چیز بیشتری نگفتم حس تحقیر ازارم میداد اونم گفت و درکم میکنه و مث برادر بزرگترمه و برای همه ممکنه این حس پیش بیاد
    منم فقط تایید ش کردم و گفتم میدونستم که چنین جوابی میده و ی سری چرت و پرت ک اون موقع اینقدر حالم بد بود ک نمیدونم چی گفتم فقط تموم تلاشمو کردم که خودمو منطقی نشون بدم ولی خیلی عذاب کشیدم یهو تموم کاراش و حرفاش از جلو چشمم گذشت سخته خیلی سخت ک باور کنم همه چی عادی بوده نزاشتم غرورم بیشتر بشکنه بهش نگفتم ک دوسش دارم نگفتم ک فکر شب و روزمه فقط گفتم ی احساس و دیگ هیچ حرفی بهش نزدم تا الان ولی دارم دبونه میشم یک هفته تموم مریض شدم ولی بعد از اون رفتارش با من تغییر نکرد حتی اون شب هم با من مهربون بود ک حتی از اون ترحمش هم بدم اومد دارم عذاب میکشم ولی نزاشتم حتی ذره ای بفهمه اگ قبلا فقط سر کلاس میدیدمش الان هر بار ک از خونه میرم بیرون تقریبا ی جور تصادفی میبینمش و ب تازگی فهمیدم ک وضعیتمالیش خیلی از ما بهتره و دیگ نمیخوام بهش فکر کنم ولی از پس دلم بر نمیام نمیدونم چرا حرفاش باورم نمیشه از طرفی هم هر هفته سر کلاس میبینمش سعی کردم رفتارم عادی و مغرور باشم مث همیشه ولی خدا میدونه چه اتیشی توی دلم برپاس خواهش میکنم ی راه برای اروم شدنم نشون بدین چجور فراموشش کنم

  10. بالا | پست 8

    عنوان کاربر
    کاربر محروم
    تاریخ عضویت
    Sep 2015
    شماره عضویت
    21877
    نوشته ها
    2,577
    تشکـر
    2,345
    تشکر شده 1,788 بار در 1,138 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : یه دختر عاشق و سردرگم

    سلام
    این حسی که دارین شاید خلیا توو این سن وسال شما تجربه کردن چه پسر باشه یا دختر ، خب مهر اون اقا به دل شما نشسته وشما رو عاشق خودش کرده و بیشتر این حس ها به خاطر برخورد برا اولین با یک غیر همجنس رخ می دهد و نگاها و حرفا و محبت های که می کنه و.... دلشنین میشه و موجب این حس میشه سعی کنید ارتباط تون قطع کنید چون اینجور که معلومه قصد ازدواج با شما نداره چون داشت حتما به طور رسمی خواستگاری میکرد،
    از اون اقا هم ناراحت نشید و گرنه بودن دخترا قربانی عاشق شدنشون شدن و پسر بعد اینکه سو استفاده کرده دختره ول کرده و..... خب نگاهای که به شما داشته می تونه از این بابت باشه که ظاهر شما برا ایشون جذابیت داشته و به خاطر اون نگاهتون می کردن و اینم به یاد داشته باشید زن ها و دختران برا مردها جذابیت دارند و ممکنه نگاه کنند ولی دلیل نمی شه که با همه اونا ازدواج کنند یا رابطه داشته باشن مگر اینکه مریض جنسی و تنوع طلب باشه که بیشتر مواقعه دختران دام اینطور افراد می افتن و دوست میشن و فکر می کنند پسر عاشق اونا هستش ....
    پس سعی کنید اون اقارو از ذهنتون خارج کنید و برای فراموشی قطع رابطه بهترین کاره
    عشق پاک واین احساسات ذخیره کنید برا عشق واقعیتون که با شما ازدواج می کنه ...
    ویرایش توسط omidd : 12-02-2015 در ساعت 06:31 PM

  11. بالا | پست 9

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Oct 2015
    شماره عضویت
    22989
    نوشته ها
    23
    تشکـر
    4
    تشکر شده 11 بار در 7 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : یه دختر عاشق و سردرگم

    حرف شما صحیح من هیچ ناراحتی از ایشون ندارم حتی وقتی احساسمو بهش گفتم تنها قصدم این بود که دلم باور کنه ک درگیر خیال پردازیه به خودشونم گفتم که هیچ قصدی از بیان اخساسم ندارم چ دوستی و چ ازدواج چون علاوه بر بر فاصله سنی و فاصله طبقاتی مشکلات دیگ ای دارم ک اصلا دوس ندارم ایشون بخواد درگیر زندگی من بشند متاسفانه الان اصلا اامکان قطع ارتباط نیس و من الان هم باید درسم رو بخونم و هم با احساساتم بجنگم واقعا خسته شدم کاش راه دیگ ای بود

  12. بالا | پست 10

    عنوان کاربر
    کاربر محروم
    تاریخ عضویت
    Sep 2015
    شماره عضویت
    21877
    نوشته ها
    2,577
    تشکـر
    2,345
    تشکر شده 1,788 بار در 1,138 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : یه دختر عاشق و سردرگم

    نقل قول نوشته اصلی توسط sayana نمایش پست ها
    حرف شما صحیح من هیچ ناراحتی از ایشون ندارم حتی وقتی احساسمو بهش گفتم تنها قصدم این بود که دلم باور کنه ک درگیر خیال پردازیه به خودشونم گفتم که هیچ قصدی از بیان اخساسم ندارم چ دوستی و چ ازدواج چون علاوه بر بر فاصله سنی و فاصله طبقاتی مشکلات دیگ ای دارم ک اصلا دوس ندارم ایشون بخواد درگیر زندگی من بشند متاسفانه الان اصلا اامکان قطع ارتباط نیس و من الان هم باید درسم رو بخونم و هم با احساساتم بجنگم واقعا خسته شدم کاش راه دیگ ای بود
    فقط سعی کنید احساسات کنترل کنید و کار غیر عاقلانه نکیند چون اون اقا قسمت شما نیست و اگر باشه حتما خواستگاری میاد و این روند به زمان احتیاج داره تا حل بشه و باهاش کنار بیان ، دل انسان منطق حالیش نیست هر چقدر هم بگین نمی شه قبول نمی کنه. فقط سعی کنید جای این احساس پاک شما رو کینه و نفرت نگیره ، تا بعدا توو زندگی به مشکل برنخورید و بعد ازدواج بتونید همسرتون از ته دل دوسش داشته باشین. به خدا امید داشته باشید.

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

لیست کاربران دعوت شده به این موضوع

کلمات کلیدی این موضوع

© تمامی حقوق برای مشاورکو محفوظ بوده و هرگونه کپی برداري از محتوای انجمن پيگرد قانونی دارد